وضعیت بیریخت و بینامونشانِ "انگار نه انگار" :
شرح: بیخیالیِ مطلق نیست که آدم تن بدهد به آقای سرنوشت و بگوید من ساکتم شما کارت را بکن،شاید در آخر هر دو لذت بردیم. یکجور نگرانیِ حواسپرت است، که مثلاً من برمیدارم هی فکرکردن بهش را میگذارم برای یک فرصت بهتر؛ سرم را شلوغ میکنم/میکنند که یعنی "اِوا گیتی دیوونه شدی ها.الآن مسائل مهمتر از این هست"؛ خب آدمی که انگارش یک جایی گرم باشد،برای دیگری نهانگار میشود.
مضرات: احساس انفعال و گیجیِ همراهباهم به آدم دست میدهد. مونولوگهای زشتی ردوبدل میشود و فرد شاید برای مدتی از "انگار"ی که سرش را گرم کردهبوده،بدش بیاید.(بستگی به عاقبت کار دارد.)
امتیازات: مثل همهی وقتها که آخرش با لهیدگی مغز تمام میشود،این هم یک تجربه است و زندگی و بازبهاینفکرکنکهمیتونستبدترازاینبشه و جلویضرروهروقتبگیری...؛(درواقع: هیچ)