۱۲ آبان ۱۳۸۸

خیلی هم بهانه کم نیست برای این‌که یک‌دفعه،خیلی ناگهانی،خیال خودت را راحت کنی و بزنی زیر گریه. ولی نمی‌شود.یعنی یا کافی نیست،یا جنسش جور نیست.
و هم‌چنان می‌چرخی دنبال یک بهانه‌ی بهتر،یک چیزی که دقیقاً دقیقاً شبیه به گره‌ی اصلی‌اش/بغضش باشد.
هر اشکی، دلیل خودش را دارد؛ اشک‌های زرتی‌بریز برای دلایل دمِ‌دستی است. اینی که من از دیروز حمالش شده‌ام،خیلی دور از دسترس است،خیلی.