۲۱ مهر ۱۳۸۸

آهــــان یک اتفاق مزخرف‌تری هم هست: وقت‌هایی که خواب و بیداری آدم با هم قاطی می‌شود. یعنی توی دوره‌ای از زندگی‌ات-یا همیشه-نمی‌توانی چیزهایی که توی خواب می‌بینی را از واقعیت تفکیک کنی و یا برعکس. این‌جور وقت‌ها یا زیادی با خیال زندگی می‌کنی و یا زیادی هوشیارانه خواب می‌بینی.
مثلاً من می‌خواهم فردا بروم ابروهایم را بردارم،می‌خوابم و توی خوابم فردا می‌شود و من می‌روم آرایشگاه؛ از خواب بیدار می‌شوم و هنوز پاچه‌ی بُز دارم؛ بعد قاطی می‌کنم که مگر من دیروز آرایشگاه نبودم؟پس این‌ها چه زود بزی شدند!
یا مثلاً قرار بود دیروز به شیوا زنگ بزنم که وقتی می‌رود فلان‌جا برای من هم فلان سوال را بپرسد.شیوا رفت و برگشت و من منتظر جواب بودم،ولی اصلاً خبر نداشت که من چه می‌گویم و فهمیدم توی خواب شماره‌اش را گرفته‌ام.
الآن ممکن است فردا بشود و خبری از این پست نباشد،مثلاً.