یک همکلاسی داشتم،آقای سیوچندسالهای بود.موهای ژولیده و تهریش داشت همیشه، از این شلوارهای کتان میپوشید که خوب هم اتو نشده بود و آستینهای پیراهنش را تا میزد بالا.هیچوقت کیف توی دستش ندیدم یا حتی موبایل؛ گاهی شاید کتابی/کاغذی/چیزی همراهش بود. وقتی میایستاد یکجور خستهای پای چپش را میداد جلوتر و سرشانههایش کج بود. کلاً بدون اینکه هیچ تلاش خاصی بکند،خوشتیپ و جذاب به نظر میرسید.
×××
همسرِ یکی از آشناهای مهسا و مسعود، آقای پرمشغله و خانوادهدوستی است حدوداً چهلساله. من شاید سالی یکیدوبار ببینمش ولی هربار به این نتیجه میرسم که خیلی الکی ظاهر دوستداشتنیای دارد.
این آخرین بار،یک شلوارجینِ رنگورورفتهای پوشیده بود با پیراهن لیننِ آبی آستینکوتاه*.
موهایش جوگندمی و کمی بلند است و میریزد توی پیشانیاش و این هِی دستش را،که ساعت گلوگشادی هم دارد، میبرد توی موها که بروند بالا و انصافاً ژست دوستداشتنیای است. کلاً همیشه از سرِ کار و گرفتاری و اینها میرسد و کمی تهنشین بوی عطر صبحش را دارد.
خیلی بیغرض خوشتیپ است و وقت خاصی هم صرف نمیکند.
×××
یک دوستی هم داریم که خیلی کمسن و سال است،دیروز تصادفی میدان ونک دیدمش،دستدرجیب و سلانه و شُل داشت میرفت دکتر؛ یک کانورس پوسیده و تیشرتِیقهول و شلوارجینِازپاآویزان پوشیده بود.موهایش را با کش نازک مشکی بسته بود پشت سرش و کلاً فکر نمیکنم هیچوقت حوصلهی چیتانپیتانکردن داشته باشد؛ هرچی دمِ دستش باشد میپوشد و همینجوری بیخودی بامزه و جذاب است به نظرم.
×××
اینها یک مودی دارند برای خودشان که متفاوتشان میکند و همین ولبودگی و بیقصدوغرضی است: همین یقهی تیشرتی که از بس کشیده شده دیگر گرد نیست،همین بند ساعت شلوول،همین کج ایستادن و بوی عطر و افترشیوهای چندساعت قبل که تجدید نشده و هزارتا چیز دیگر که باعث میشود خیلی جذابتر/خواستنیتر/حتی بوسیدنیتر از مردهایی باشند که توی گیرو دار اتوی شلوار و دکمهسرآستین و آهارِ کُت و کفش فلان و موی بهمان،از بین میروند.
* حالا که اسمش آمد،باید این پارچههای لینن را هم کمی ستایش کرد که چه نرمی و خشنی همزمانش،مردانهاش میکند و فقط باید با یک طرح پیراهن ساده کشیده بشود روی سرشانهها و نرم و سبک خودش را بیاندازد پایین. ما اشتباه میکنیم که گاهی بهشکل مانتو میپوشیم،از اساس بافتش برای مردهاست.