skip to main
|
skip to sidebar
Falling in and out
۲۸ مرداد ۱۳۹۲
مامانجونم همیشه میگه تو قبرستون عاشقها رو به من نشون بده
ساعت نزدیک سه صبح، شب سخت و طولانی. داریم تند و تند در مورد مشکلی با هم حرف میزنیم. از دهنم در میآد که "هیچ کس از دوری کس دیگهای نمرده".
لبهام رو فشار دادم به هم، زل زده بهم.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
ژوئیهٔ
(4)
ژوئن
(2)
مارس
(5)
اوت
(1)
ژوئیهٔ
(3)
آوریل
(2)
ژانویهٔ
(1)
اکتبر
(2)
اوت
(1)
ژوئیهٔ
(2)
ژوئن
(1)
مهٔ
(1)
مارس
(1)
دسامبر
(1)
نوامبر
(2)
دسامبر
(1)
نوامبر
(1)
اکتبر
(1)
سپتامبر
(1)
اوت
(1)
ژوئیهٔ
(3)
ژوئن
(4)
مهٔ
(3)
آوریل
(4)
مارس
(5)
فوریهٔ
(2)
ژانویهٔ
(6)
دسامبر
(8)
نوامبر
(10)
اکتبر
(13)
سپتامبر
(19)
اوت
(35)
ژوئیهٔ
(14)
درباره من
gitool
مشاهده نمایه کامل من