۲۹ مرداد ۱۳۸۸

یک روز که حوصله داشتم،ماجرای دختری را برایت تعریف می‌کنم که توی هر گُل‌فروشی‌ای که می‌رفت،همان موقعی که گل‌های انتخابی‌اش را داده بود دست آقای گل‌فروش و منتظر بود ساقه‌ی بلندشان را کوتاه کند و کاغذ بپیچد و بدهد دستش و داشت الکی به بقیه‌ی گل‌ها نگاه می‌کرد،برمی‌گشت رو به آقاهه و می‌پرسید "فصل میخک،اون صورتی پررنگاش،کِیه؟"