۱۸ مرداد ۱۳۸۸

خلیل و بهزاد تلخی‌هایشان تکیده،ته‌نشین شده یعنی.
برای همین شروع به تعریف که می‌کنند،مثل قبلاًها،انگار که جوک می‌گویند؛خلیل بلند می‌شود روبرویت می‌ایستد،فقط چشم‌هایش را که نگاه کنی خنده‌ات می‌گیرد. بهزاد توالتی می‌نشیند،ادای خماری درمی‌آورد.
از کنده‌کاری‌های روی دیوار و دسته‌ی صندلی‌ها و مورچه‌های سلول ده و نود را از حفظ کرده بودند.قیافه‌ی کارمندهای زندان،مدل پله‌ها،چلک‌چلکِ دمپایی‌ها و حتی لهجه‌‌ی بازجوها را یک‌جوری بازی می‌کنند،انگار که تو هم آن وسط بودی.
آره.دیشب،من تئاتر اوین-209 دیدم.خیلی هم کمدی بود.