من از آقامصطفی قدِ بسیار بلند ، شکمِ بهاندازه (اندازهای که باید مناسب یک رانندهی اتوبوس بینِشهری در سینما باشد) و سیبیل پهن و مرتبش را خوب بهیاد دارم. ولی اینها آیتمهای خیلی دمِدستی و قابلِ حدسی است برای آدمی که چنین شغلی دارد؛ منحصربهفردترین بخش تیپ آقامصطفی،شلوارش بود: مشکی با خط اتوی خیلی صافوصوف،میایستاد پایین قوزک پا،درست روی کفشهای براقش و با قدمهای بلندِ آقامصطفی،پاچهی شلوار تکانهای خیرهکنندهای داشت.
*
من بهراحتی عاشق آدمهایی میشوم که همانجوری که ازشان انتظار میرود،لباس میپوشند و رفتار میکنند.
مثلاً من آقابهرام را دوست ندارم؛ رانندهی اتوبوس دیگری که شلوارجین و کالج میپوشد و موهای صورتش را سهتیغه میکند و موزیکهای بهاصطلاح امروزیتری گوش میدهد وبه نظر خیلیها باحال و خوشتیپ است چون شبیه به انتظاری که از یک رانندهاتوبوس میرود،نیست.
ولی بهنظرم،آقامصطفی بهترین کسی است که خودش را خوب یادگرفته و اجرا میکند، حتی اگر ناخودآگاه نباشد.
*
پریروز دیدم عکسش را چسبانده بودند پشت باجهی سیروسفر،با یک روبانی مشکی گوشه بالا سمتِ چپ.
نمیدانم چهجوری اتفاق افتاده و دوست هم ندارم کسی بداند و برایم تعریف کند؛ دوست دارم یکجوری مُرده باشد که توی سینما میمیرند.